مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران
مدرسه علمیه الزهرا (س)
معاونت پژوهش
موضوع :
عدم مغایرت عدل الهی و تولد نوزاد ناقص الخلقه
اساتید راهنما:اساتیدعظام زینب احمدپور-فاطمه فولادگر
گردآورنده :
معصومه نجاتی درچه
مربوط به درس روش تحقیق
بهار 95
چکیده
از جمله شبهات کلامی در رابطه با عدل الهی، تولد نوزاد ناقص الخلقه می باشد. در پاسخ باید گفت: نقص عضو علل مختلفی چون علل تجربی، عدم توجه به توصیه های اسلام در باب آمیزش و … دارد و از ان مهمتر از آنجایی که نمی توان نظام علی و معلولی حاکم بر جهان را نادیده گرفتف پس نمی توان انتظار داشت که فعلی بر فعل دیگر تاثیر نگذارد. بنابراین هر چه شر در دنیا و آخرت به انسان می رسد ناشی از عملکرد خود اوست و خداوند خیر محض است و هیچ شری از او صادر نمی گردد اما از آنجایی که خداوند خیرمحض و جبران کننده است برای نوزاد ناقص الخلقه هم در دنیا با تخفیف در تکلیف و هم با عوض در آخرت جبران می کند و نکته مهم این است که ظرف ظهور عدل مطلق خداوند در آخرت است پس نباید هستی را در دنیا خلاصه کرد.
کلید واژگان : عدل الهی، نوزاد ناقص الخلقه، نظام علی و معلولی، جبران.
مقدمه
از آنجایی که تخریب اسلام توسط دشمنان اسلام و قرآن روز به روز در حال گسترش است، وظیفه همه مسلمانان بیدار و بصیر ایجاد می کند تا سر حدّ توان به یاری اسلام برخاسته و نقشه دشمن را نقش بر آب سازد. از جمله این تخریب ها افکندن شبهات کلامی و اعتقادی در ذهن جوان و پیکره وجودی اوست. در این مقاله برآنیم تا با برسی و پاسخ به یکی از شبهات روز یعنی آیا عدل الهی با تولد نوزاد ناقص الخلقه سازگاری دارد یا خیر …؟ گامی کوچک و قلمی ناچیز برای یاری اسلام عزیز برداریم.
1-1- مفهوم عدل
امام علی (ع) می فرمایند : العدل یَضَعُ الامور مَواضعها (عدالت هر چیزی را در جایگاه مناسب آن قرار می دهد) جامع ترین معنای عدل عبارت است از نهادن افراد و اشیاء در جایگاه شایسته خود. مسئله عدل الهی یکی از مهمترین اصول اعتقادی اسلامی است و بیانگر یکی از اوصاف الهی که از آن به عنوان یکی از اصول پنج گانه دین و مذهب یاد شده است. اعتقاد به اصل عدل علاوه بر نقش که در جهان بینی و خدا شناسی دارد، دارای آثار تربیتی فراوانی برای فرد و اجتماع است. این اصل نقش مهمی در تصویر ما از خداوند دارد و با کل نظام تکوینی و تشریعی عالم در ارتباط است و یکی از پایه های مهم اثبات معاد و پاداش و کیفر اخروی است و منشأ بسیاری از صفات و اساس بسیاری از اعتقادات به شمار می رود. از عدل خدا نبوت و امامت و معاد پیدا می شود و جبر و تفویض مردود می شود، از عدل خدا مقدمات تکوینی و قضا و قدر درست پیاده می شود و در آفرینش موجود است از عدل خدا به هر کسی هر چه لازم داشته عطا می شود.
1-2- تعاریف عدل
1-2-1- موزون بودن
در این مورد اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن اجزاء مختلفی بکار رفته است و هدف خاصی از آن منظور است باید شرایط معینی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه می تواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقشی منظور را ایفا نماید.
جهان هم موزون و متعادل است و در مورد این مفسران گفته اند که در ساختمان جهان، رعایت تعادل شده است. و در هر چیز از هر ماده ای به قدر لازم استفاده شده است. در حدیث نبوی آمده است « بالعَدلِ قامَتِ السَّمواتُ و الارضُ » «همانا آسمان و زمین به موجب عدل بر پاست». نقطه مقابل عدل به این معنی بی تناسبی است.
بحث عدل به معنی تناسب در مقابل بی تناسبی از نظر کل و مجموع نظام عالم است ولی بحث عدل در مقابل ظلم از نظر هر فرد و هر جزء مجزا از اجزای دیگر است. در عدل به مفهوم اول (مصلحت) کل مطرح است و در عدل به مفهموم دوم مسئاله حق فرد مطرح است. عدل به معنی تناسب و توازن از شوون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است(. ایدئولوژی و عقاید اسلامی، محمد دشتی، صفحه ی 114 )
1-2-2- میزان و تساوی
معنی دوم عدل، تساوی و نفی هرگونه تبعیض است. اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کسی به یک چشم نظر شود این عدالت عین ظلم است و امّا اگر مقصود این باشد که عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینه ی استحقاقهای متساوی، البته معنی درستی است؛ عدل ایجاب می کند این چنین مساواتی را و این چنین مساوات از لوازم عدل است.
1-2-3- رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی حق، حق او را
معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری یعنی عدالتی که در قانون باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند. این عدالت متکی بر دو چیز است : یکی حقوق و اولویتها، یعنی افراد بشر نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا کنند. یکی دیگر خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه ها که آنها را اندیشه ی اعتباری می نامیم استخدام می کند و با استفاده از آن اندیشه های اعتباری به مقاصد طبیعی خود نائل می آید. این معنی از عدل و ظلم که در بردارنده ی دو حکم بود در ساحت کبریایی راه ندارد. زیرا او مالک علی الاطلاق است و هیچ موجودی نسبت به هیچ چیزی در مقایسه با او اولویت ندارد و از اینرو ظلم به معنی تجاوز به اولویت دیگری درباره ی او محال است و از آن جهت محال است که مورد و مصداق نمی تواند پیدا کند
1-2-4- رعایت استحقاقها در اضافهی وجود و امتناع نکردن از اضافه و رحمت به آنچه امکان وجود دارد
ذات حق که کمال مطلق است به هر موجودی آنچه را که برای او ممکن است از وجود و کمال وجود اعطا می کند و امساک نمی نماید. عدل الهی در نظام تکوین طبق این نظریه یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال وجود استحقاق و امکان آن را دارد، دریافت می کند و ظلم یعنی منبع فیض و امساک جود از وجودی که استحقاق دارد.
حکما معتقدند که هیچ موجودی بر خدا حقی پیدا نمی کند که دادن آن حق انجام وظیفه شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که بدقت تمام وظایف خود را در برابر دیگران انجام می دهد. عدل خداوند عین فضل جود او است یعنی عدل خداوند عبارت است از اینکه خداوند فضلش را از هیچ موجودی در هر حدی که امکان تفضل برای آن موجود باشد، دریغ نمی دارد.1(عدل الهی، شهید استاد مرتضی مطهری ، صفحه ی 54)
1-3- اقسام کلی عدل الهی
1-3-1- عدل تکوینی
خداوند به هر موجودی به اندازه شایستگی های او از مواهب و نعمت ها عطا می کند و هیچ استعداد و قابلیتی را در این حوزه بی پاسخ و مهمل نمیگذارد. به دیگر سخن، خداوند متعال به هر یک از مخلوقات خویش به اندازه ظرفیت وجودی آن موجود اضافه می کند و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از کمالات بهره مند میسازد.
1-3-2- عدل تشریعی
خداوند از یک سو در وضع تکالیف و حبل قوانینی که سعادت و کمال انسان در گرو آن است، فروگذار نمی کند و از سوی دیگر، هیچ انسانی را به عملی که بیش از استطاعت و طاقت اوست مکلّف نمی سازد، بنابراین، شریعت الهی به هر دو معنای یاد شده، عادلانه است.
1-3-3- عدل جزایی
خداوند در مقام و کیفر بندگان خود، جزای هر انسانی را متناسب با اعمالش مقرر می کند. بر این اساس، خداوند در مقابل اعمال نیک نیکوکاران، آنان را پاداشی می دهد و بدکاران را به سبب کارهای زشتشان کیفر می کند.همچنین عدل جزایی خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانی به سبب تکلیفی که به او ابلاغ نشده است، مجازات نشود، بخشی از این پاداش و کیفر، در دنیا و بخشی در آخرت واقع می شود. البته باتوجه به حقیقت مجازات اخروی و رابطه ی تکوینی آن با اعمال عدل جزایی در نهایت به عدل تکوینی خداوند باز می گردد. (آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی مهر ، صفحه ی 316. )
1-4- استدلال عقلی بر عدل الهی
مهمترین مبنای عقلی عدل الهی، اصل حسن وقع عقلی است استدلال عقلی بر اصل عدل این چنین است که نظر عقل، عدل کاری شایسته و ظلم عملی ناشایست و خداوند حکیم از انجام کارهایی که عقل ناشایست می شمارد، منزه است، پس خداوند هیچگاه مرتکب ظلم نمی شود و تمام افعال او عادلانه است.
البته متکلمان طرفدار عدل ادله دیگری نیز ارائه کرده اند؛ ولی به نظر می رسد که هیچ کدام استفاده از اصل حسن و قبح عقلی تمام نیست. برای نمونه، گفته شده است اگر فرض کنیم خداوند سبحان مرتکب ظلم می گردد و یا متقضای حکمت اوست. دو احتمال اول به وضوح باطل است، زیرا خداوند واجب الوجود و دارای علم مطلق است و لذا جهل او نسبت به ظالمانه بودن فعلی که انجام میدهد یا بنابراین تمام احتمالات ممکن در باب ارتکاب ظلم از سوی خداوند، باطل است و در نتیجه ثابت می شود که تمام افعال او عادلانه است.(همان)
1-5- رابطه حکمت و عدل
اول : یکی ازمعانی حکمت اجتناب فاعل از انجام کارهای زشت و قبیح است و این معنا از حکمت شامل عدل نیز می گردد. زیرا عدالت ورزی کاری شایسته و ظلم عملی قبیح است. پس می توان صفت عدل را یکی از شاخه های صفت حکمت به شمار آورد.
در میان صفات پروردگار دو صفت است که از نظر شبهات و ایرادهای وارده بر آنها، متقارب و نزدیک به یکدیگرند، این دو صفت عبارتند از : عدالت و حکمت. منظور از عادل بودن خدا این است که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی را مهمل نمی گذارد. و به هر کسی هر چه را استحقاق دارد می دهد، و منظور از حکیم بودن او این است که نظام آفرینش، نظام، احسن و اصلح یعنی نیکوترین نظام ممکن است. حکمت از شوون علیم بودن و مرید بودن است و مبین اصل علت غایی برای جهان می باشد. ولی عدالت ارتباطی به صفتها، علم و اراده ندارد، عدالت به مفهومی که گفته شد از شوون فاعلیت خداوند یعنی از صفات فعل است نه از صفات ذات. اشکال مشترک در مورد عدل و حکمت تحت عنوان ظلم ایراد بر عدل الهی بشمار آورد و می توان تحت عنوان پدیده های بی هدف نقضی بر حکمت بالغه پروردگار تلقی گردد. (استادشهیدمطهری عدل الهی)
2-1- طرح شبهه
سوال این است که ابتدای امر؛ انسان بدون دخالت خودش در برخی علتها قرار می گیرد و در داخل آن علت بزرگ می شود، مثل انسانهایی که در بدو تولد ناقص به دنیا می آیند در حالی که علت از ناحیه مادر به او عارض شده است، خود طفل هیچگونه دخالتی در این زمینه ندارد و یا فقری که کودک در آن به دنیا می آید. حال اگر خدا عادل است چرا نوزادان ناقص الخلقه به وجود مى آیند؟ و آیا این با عدل ، سازگار است که فردى یک عمر با نقص عضو در نهایت زحمت و بدبختى زندگى کند؟ مثلاً از چشم، کور و یا از گوش، کر و یا از زبان، لال و یا از پا یا دست، فلج باشد؟ و نیز به دنیا آمدن نوزاد ناقص الخلقه که نمیتواند بد و خوب را تشخیص دهد، چگونه با مسئلهی سؤال و جواب در پرتوعدل الهی قابل توجیه است.
3-1- علل ناقص الخلقه شدن
3-1-1- از منظر علوم تجربی
آنچه از روایات اسلامی و رهآورد دانش بشری به دست میآید این است كه بخش مهمی از این نقیصهها مربوط به جهل و نادانی والدین درباره وظایف همسری، نحوه آمیزش، كیفیت پرورش فرزندان و تغذیه مادران هنگام بارداری و نیز ناشی از اموری مانند مصرف شراب، مواد مخدر، سیگار، آمیزشهای حرام و تا حد زیادی وراثت است. به دیگر سخن آن نقیصهها و كمبودها، غرامتی است كه پدران و مادران به جهت نادانی خود میپردازند. البته علل پیدایش این استثناها منحصر در عوامل یاد شده نیست. اینك به اختصار به برخی از این عوامل اشاره و توضیحاتی ارائه میكنیم:
الف) سوء تغذیه
احادیث اسلامی، سوء تغذیه را مایه پیدایش كمبودها دانسته و تغذیه مناسب را یك پیشگیری میداند: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : «اَطْعِمُوا السَفَرجَلَ فَاِنَّهُ یَحْسن اَوْلادكُم؛ [به زنان باردار] به بخورانید زیرا این میوه مایه زیبایی كودكان شما میشود» و در روایت دیگر میفرماید: «أَطعِموا نِساءَكُمْ اَلحَوامِلَ اللُّبانَ فَانَّهُ یَزیدُ فی عقلِ الصبی؛ به همسران باردار خود «كندر» بدهید، زیرا كندر خِرَد بچه را میافزاید». در علوم روز نیز این مسئله به طور گسترده مطرح است كه سوء تغذیه باعث بیماری و نقص كودك میگردد. در ذیل نمونههایی متذكر میشویم:
1- یكی از پزشكان اروپا آمار جامعی از نطفههایی كه در اوایل سال مسیحی منعقد میشود برداشته و منتشر كرده است. این پزشك اروپایی مینویسد: «به طور كلی هشتاد درصد اشخاص ناقص الخلقه و معلول، محصول شب اول ژانویه میباشند؛ زیرا در این شب مسیحیان عید بزرگی دارند و به عیش و نوش پرداخته، بیش از حد متعارف مشروب میخورند و عیاشی میكنند؛ به حدی كه مریض میشوند»_(. دكتر غیاث الدین جزایری، اعجاز خوراكیها،تهران، انتشارات كتابهای پرستو، ۱۳۴۵ )
2- اگر هنگام تولید مثل نطفه پدر مسموم باشد، تمام سلولهای بدن او مسموم بوده و در نتیجه علیل خواهد بود و از این نطفه مسموم و علیل جنین ناقص و علیل بوجود میآید. این مسمومیت ممكن است در اثر غذای فاسد چون خوردن مشروب، كشیدن تریاك، كشیدن بنگ و غیره باشد. پس در هنگام مسمومیت به خصوص مستی باید از تولید مثل خودداری كرد(همان مدرك، ص۲۱۵ )
3- عدهای از كودكان در روزهای اول عمر مبتلا به زخمهایی میشوند كه آنها را «اگزمای» كودكان و «رشكا» مینامند. این زخم نتیجه سوء تغذیه مادر هنگام بارداری است. مادر در اینمدت بر اثر خوردن ادویهجات مانند خردل یا دارچین، نوزاد را مبتلا به «اگزما» میكند(اعجاز خوراكیها، ص۲۴۷ ـ ۲۴۸. )
4- بنابر نظر پزشكان، سلامتی جنین و مادر بستگی كامل به غذایی دارد كه مادر در زمان حمل میخورد. كم مو بودن و پر مو شدن كودك، نتیجه غذای مصرفی مادر است، رنگ چهره، مو، سرخی و سفیدی، سبزه نمكی، مشكی شدن موی سر، بور شدن آن و رنگ چشم، به غذای مادر بستگی دارد. (همان ص220)
5- سوء تغذیه باعث كمهوشی میشود. همچنین كاهش عمومی هوش و نیروی عقل، از الكل و مصرف غذای اعتیادآور ریشه میگیرد. طبق یك آمار رسمی ۸۰% از كودكان ناقص الخلقه جهان و كودكانی كه دارای نقصان رشد مغزی، عصبی و جسمی هستند، مادرانشان در دوران بارداری تغذیه درست نداشتهاند.
6- فرزندان مادران سیگاری در دوران تحصیل از سایر كودكان هم سن خود عقب ماندهترند، و این عقبماندگی به مقدار سیگار مصرفی مادر در دوران حاملگی بستگی دارد؛ زیرا سیگار باعث كم شدن سلولهای مغز كودك میگردد. دكتر «ملوین كنزلی» كه سالهای زیادی را به تحقیق درباره الكلیسم گذرانده است، در كنگره جهانی مبارزه با الكل و الكلیسم در «واشنگتن» گفت: «تحقیقات گستردهای كه درباره مصرف الكل شده است، نشان میدهد كه مشروبات الكلی ـ حتی به میزان بسیار كم ـ سبب ضایعات مغز و انحلال در كار سلولهای مغزی میشود».
پرفسور لاندوزی میگوید: «جاهایی كه مرگ و میر در اثر سل زیاد است، مشروبات الكلی هم زیاد است.» خلاصه سخن اینكه بنابر پژوهشهای پزشكان، سوء تغذیه ممكن است باعث سقط جنین، نارس و ناقص به دنیا آمدن كودك، مرگ بچه قبل از تولد، كمبود وزن و قد كودك شود.
از مطالب گذشته این چنین به دست میآید كه هر گونه سوء تغذیه در دوران حاملگی؛ اعم از خوردن غذاهای غیرمقوی یا حرام مانند شراب، كشیدن سیگار، و غذاهای فاسد، به امراض گوناگون و سقط جنین یا نارس بودن و ناقص الخلقه بودن كودك میانجامد.(انسان موجود ناشناخته ترجمه پرویز دبیری، اصفهان،، ص۳۱۲
ب) وراثت
وراثت اصلی است كه اسلام بر آن صحه گذاشته است. گرچه ژنتیك در غرب علم نوپایی است، اما قانون وراثت به صورت كلی در قرآن و احادیث اسلامی وارد شده است.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «اُنْظُر فی أَی شَیءٍ تَضَعُ وَلَدكَ فَاِنَّ العِرْقَ دَسّاسٌ؛ ببین نطفه خود را در چه محلی قرار میدهی؛ زیرا اخلاق پدران به فرزندان منتقل میشود». امام صادق علیهالسلام فرمودند: «اِنَّ اللّه تبارك وَتعالی اِذا أرادَ اَنْ یَخْلُقَ خَلقا جَمَعَ كُلَّ صُورَهٍٔ بَینَهُ وَبَیْنَ آبائِهِ اِلی آدَمَ علیهالسلام ثُمّ خَلَقَه عَلی صُورَهِٔ أحَدِهِمْ فَلا یَقُولَنّ اَحَدٌ هذا لایُشْبِهُنی وَلا یُشْبِهُ شَیئا مِنْ آبائی؛ وقتی خدا بخواهد انسانی را بیافریند صورتهایی كه میان او و پدران او تا حضرت آدم، وجود دارد جمع كرده و او را به شكل یكی از آن صورتها میآفریند. كسی نباید بگوید این فرزند به من و یا به یكی از پدران من شباهت ندارد».
پزشكان امراض روحی، ثابت كردهاند كه 66 درصد كودكان مبتلا به امراض روحی بیماری را از مادران خود به ارث بردهاند.دكتر آلكسیس كارل فیرایولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی در این باره میگوید: «هیچ كس نباید با افرادی كه نشانههای بیماریهای ارثی دارند، زناشویی كند. تقریبا تمام بدبختیهای آدم ناشی از نقایص ساختمان عفونی و روانی و عوامل ارثی اوست، در حقیقت كسانی كه بهره بسیاری از دیوانگی، ضعف عقل و سرطان ارثی به دوش دارند باید از زناشویی خودداری كنند»..(انسان موجود ناشناخته، ترجمه پرویز دبیری، ص۳۱۲)
ج) آداب آمیزش
آمیزش زن و مرد پاسخ به یك نیاز فطری است. با اینكه این كار، یك عمل طبیعی و غریزی است، ولی آدابی در اسلام برای آن بیان شده است كه سرپیچی از آن مایه تباهی فرزند میشود. در ذیل نمونههایی از آن را متذكر میشویم :
1- جنون و دیوانگی كودك
رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «یُكْرَهُ أنْ یَغْشَی الرَّجُلُ الْمَرْأَهُٔ وَقَدْ اِحْتَلَمَ حتّی یَغْتِسلَ مِنْ اِحْتِلامِهِ الَّذی رَأی، فَإِنْ فَعَلَ فَخَرَجَ الْوَلَدُ مَجْنُونا فَلا یَلُومَنَّ إلاّ نَفْسَهُ؛ كراهت دارد كه مرد محتلم قبل از غسل [جنابت] از احتلامی كه دیده است با همسرش نزدیكی كند. اگر چنین كرد و فرزند دیوانهای به وجود آمد، فقط خود را ملامت كند».
2- بیماری جذام و برص
كسی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پرسید: چرا بیماری جذام و برص دامنگیر كودكان میشود؟ حضرت فرمود: «مَنْ جامَعَ اِمْرأئهًٔ وَهِیَ حائضٌ فَخَرَجَ الوَلَدُ مَجْذُوما اَو أَبْرَصَ فَلا یَلُومَنَّ الاّ نَفْسَهُ؛ اگر كسی با همسرش در حال حیض نزدیكی كرد و فرزندش با جذام یا برص به دنیا آمد، فقط خودش را سرزنش كند».
3- كوری كودكان
امام صادق علیهالسلام فرمود: « در هنگام آمیزش به آلت جنسی زن نگاه نكنید كه بیم آن میرود فرزند كور شود».
4- لال بودن فرزند
از امام صادق علیهالسلام نقل شده كه مرد و زن در هنگام آمیزش سخن نگویند، زیرا بیم آن میرود كه فرزند لال شود.(حلیه المتقین محمدباقرمجلسی)
3-1-2- از منظر علوم عقلی
الف) دلیل عقلی
متالهان اعم از متکلمان و فلاسفه بعد از اثبات عقلی «واجب الوجود» از همین عنوان، وصف استغنا و قدرت مطلق و همچنین علم همهدان واجب الوجود را استنتاج میکنند، چرا که در صورت کرانمند بودن اوصاف کمالی الهی عنوان «واجب الوجود» بر آن صدق نمیکند و این خلاف فرض است، بنابراین خداوند غنی و عالم مطلق است.محقق طوسی در این باره گوید: «وجوب الوجود یدل علی سرمدیته و نفی الزاید و الحاجة و علی ثبوت الجود و التمام وفوقه و الخیریة و الحکمة و التجبر». (کشف المرادقسم الالهیات)
از سوی دیگر وقتی داعی و انگیزه ارتکاب افعال قبیح و ظلم را مورد تحلیل و تجزیه قرار میدهیم با دو عامل انگیزهای، به نام «احتیاج» و «جهل» مواجه میشویم، به این معنا که فاعلی که مرتکب فعل قبیح و ناروایی میشود بالضرورة داعی و انگیخته او به سوی فعل زشت یکی از این دو انگیزه است، مثلا کسی که دزدی میکند انگیزهاش رفع حاجتخود است و یا کسی که از روی عصبانیت به شخص دیگر ضرب و جرح وارد میکند، داعیاش تشفی نفس و خاموش کردن شعله آتش قلب خود است که به آن نیازمند است، یا کسی بدون علم در حق شخص دیگر ظلم میکند و بدون آگاهی مرتکب امر قبیح میگردد، بنابراین انگیزههای فاعل شرّ به یکی از این دو انگیزه برمیگردد .
از این دو مقدمه (غنی و قدرت و علم مطلق الهی و رجوع انگیزه فعل شرّ به دو داعی فوق) به این رهیافت میرسیم که خداوند نمیتواند فاعل امر قبیح و فعل ناروا گردد، چون هیچ یک از این دو داعی در وجود او قابل تصور نیست، چرا که حسب ادله خداوند غنی و قادر و عالم مطلق است.
از این رو هیچ انگیزه و توجیهی وجود ندارد که خداوند متعال در حق مخلوقات خود از جمله انسان - که گل سرسبد بوستان آفرینش است- ظلم و فعل قبیحی را روا بدارد. پس آنچه خود را «شرّ» و «ظلم» در حق بندگان مینمایاند حتما در آن خیر و مصلحتی نهفته است که ما از آن غافل و بیخبریم .
علامه حلی در این باره میفرماید: «داعی و انگیزه فعل قبیح و شر در سه انگیزه «نیاز» «جهل» «حکمت» خلاصه میشود. اولی به این صورت که شخص آگاه از قبح فعل به خاطر نیاز مرتکب آن میشود. دومی، به این گونه است که شخص قادر توان ترک قبیح را دارد اما چون آگاه از قبح فعل نیست، آن را انجام میدهد. سومی، به این گونه است که شخص، هم عالم به قبح فعل است و هم نیازی به آن ندارد اما به خاطر وجود مصلحت و حکمت انجام میدهد که با آمدن مصلحت در بین، فعل از قبح خارج و متصف به نیکو میگردد. و چون خداوند متعال فاعل غنی و عالم و حکیم است، به هیچ وجه داعی اول که ملاک صدور فعل قبیح بود، در او متصور نیست و لذا صدور فعل قبیح از باری تعالی محال است (دلائل الصدق، ج 2، ص 378 ). به عبارت دیگر، چون ذات خداوند متعال دارای صفات کمالی مطلق از قبیل جود، فیض، رحمت، حکمت، کرامت و غیره است و هیچ صفت نقصی مانند بخل، حسادت، تشفی خاطر و غیره در او نیست پس آنچه از آن منبع نورانی به آیینه وجود امکانی بتابد همهاش مطابق اصل سنخیت و مطابق عکس با معکوس نورانی و جمیل و نیکو و خیر خواهانه و حکیمانه است «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ » «ان الله جمیل و یحب الجمال».(همان)
ب) نظام علی و معلولی
به موجب اين نظريه همه جهان از آغاز تا سرانجام با يك اراده الهى به وجود آمده است. قرآن مىفرمايد: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ - ما همه چيز را با اندازه و قدر مشخصى آفريدهايم و كار ما جز يكى نيست». به موجب اين عقيده، براى آفرينش نظام خاص و قانون و ترتيب معينى هست و اراده خدا به وجود اشياء عين اراده نظام است. از همينجاست كه قانون علت و معلوم و يا نظام اسباب و مسببات به وجود مىآيد. بدين معنا كه هر معلولى، علت خاصى و هر علتى، معلول مخصوص دارد. در حقيقت هر موجودى در نظام علت و معلول، جاى مشخص و مقام معلومى دارد؛ يعنى، آن معلول، معلول شىء و معين و آن علت، علت شىء معين است. نبودن نظام معين در بين موجودات، مستلزم اين است كه هر موجودى بتواند منشأ ايجاد هر چيزى بشود و نيز ممكن است هر چيزى از هر چيز ديگر به وجود آيد؛ مثلاً اثر يك شعله كبريت با اثر خورشيد برابرى كند. بنابراين ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش، از ذات علت و معلول برمىخيزد. معلول به تمام ذات، با علت مرتبط است و علت نيز با تمام ذات خود، منشأ صدور معلول است. پس مرتبه هر وجودى، عين ذات است و تخلفناپذير است (مانند مراتب اعداد). گفتنى است كه جهان طبيعت بر پايه اسباب و مسببات استوار است و اصطكاك و تزاحم در طبيعت آن نهفته است و تصوير ماده منهاى اين ويژگى، نفى وجود آن است. آتش در هر كجا باشد، اثر ويژه آن سوزاندن است؛ خواه در كلبه و مسجد باشد خواه در خانه و مغازه. بنابراين نمىتوان انتظار داشت كه جهان ماده - خارج از نظام عليت - كارى را صورت دهد؛ مثلاً الكل فقط در فرد الكلى اثر بگذارد نه در نسل او. يا بيمارى سل فقط خود بيمار را از پاى درآورد و در محيط اثر نگذارد. چنين انتظارى از جهان طبيعت، انتظار بىجايى است و معناى آن اين است كه خداوند در آفرينش تنها به جهان مجردات اكتفا ورزد و اصولاً ماده را در هم پيچيده، اثرى از آن ظاهر نشود. اين خود مفسده عظيمى دارد كه نتيجه آن، ناديده گرفتن خيرات عظيمى است كه در اين بخش از هستى وجود دارد. البته ناگوارىهايى كه در محيط زندگى - به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود مىآيد - معلول ناآگاهى انسان از قوانين طبيعت و يا احكام الهى است. طبق تحقيقات به عمل آمده، قسمت عظيمى از معلوليتهاى جسمى و روانى فرزندان، معلول ناآگاهى و احياناً بىمبالاتى والدين است. چه بسا انسان آگاه و مقيد به اصول زندگى، از اولاد سالمتر برخوردار مىشود. ولى در برابر اين واقعيت، عدل الهى ايجاب مىكند كه گرفتاران بىگناه را از طريق پاداشهاى اخروى، (بقره، آيه 155) و يا تخفيف در احكام، (نور، آيه 61) و مكلف ساختن ديگران در اعانت وهمكارى با حادثهديدگان و معلولان جبران سازد.(لوح پرسمان نهادمقام معظم رهبریدر دانشگاه ها)
درباره علل تفاوتها در بين افراد بشر بايد دانست، تفاوت در كيفيت خلقت انسانها نتيجه و لازمه حتمى نظاممندى و قانونمندى جهان هستى است. يعنى:
1) نظام خلقت نظام علت و معلول است. هيچ معلولى بدون علت به وجود نمىآيد و تخلف هيچ معلولى از علت تامهاش ممكن نيست (اصل ضرورت عِلّى).
2) رابطه علت و معلول داراى قوانين و قواعد معين است؛ يعنى چنان نيست كه از هر علتى، هر معلولى قابل ايجاد باشد. به تعبير ديگر هر علت معيّنى معلول معيّنى دارد؛ مثلا از علف خوردن گوسفند، بوعلى سينا درست نمىشود و آمريكايىها به خاطر خوردن قهوه، به كره ماه نرفتند (اصل سنخيت علت و معلول).
اگر دو اصل فوق با ژرفكاوى دقيق فلسفى مورد بررسى قرار گيرد، مشخص خواهد شد بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد لازمه حتمى مجموعه عللى است كه در به وجود آوردن وى مؤثر بودهاند. در اين امور عوامل بسيار متعددى دخيلاند، حتى كيفيت آميزش والدين، زمان، مكان، روحيات و حالات روانى، وضعيت جسمى، نوع و مقدار غذاهايى كه مصرف كردهاند و… هر يك به سهم خود نقشى در كيفيت تكوين جنين ايفا مىكنند. در اين جا ممكن است سوال شود كه آيا خداوند نمىتواند با تفاوت چشمگيرى كه همه اين عوامل دارند، ولى تأثير همه را يكسان سازد؟ پاسخ آن است كه چنين چيزى سر از تناقض درمىآورد، زيرا لازمه آن اين است كه علت پديدهاى محقق باشد، ولى تأثير نكند و علت بودن و تاثير نكردن تناقضآمیز است و يا معلولى بدون علت پديد آيد، كه لازمه آن اين است كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد، زيرا در اين صورت پديد آمدن هر چيز از هر امر نامربوطى محتمل مىشود و آن گاه است كه از علف خوردن گوسفند بايد ابوعلى سينا پديد آيد! (ر.ك: - عدل الهي, شهيد مطهري, بحث راز تفاوت ها)
ج) افاضه وجود خداوند به مقدار قابلیت موجودات
در اصل دادن وجود، خداوند متعال به هر موجودی تا آن مقدار که قابلیّت دارد افاضهی وجود می کند، لذا از سوی خدا بخلی در کار نیست. و البته هر چه می دهد فضل و احسان است نه حقّ مخلوق. چون کسی را از خدا طلبی نیست تا اگر نداد ظالم خوانده شود. ظلم در مورد شخصی فرض دارد که دیگری بر او حقّی داشته باشد، و او آن حقّ را ندهد. و روشن است که کسی را بر خدا حقّی نیست. او اگر ندهد، حقّ کسی را نخورده است؛ و اگر بدهد، احسان نموده. اگر زیاد بدهد، زیاد احسان کرده و اگر کم بدهد، باز احسان نموده است. بنده اگر یک میلیون تومان به شما بدهم و پنج میلیون تومان هم به همسایه ی شما بدهم، در حقّ هر دوی شما احسان نموده ام؛ و شما نمی توانید بگویید: چرا به من کم دادی؟! بلکه اگر بخشی از آن یک میلیون را از شما بازپس گیرم باز هم منطقاً حقّ اعتراض نخواهید داشت. امّا در مقام عمل، ناراحت می شوید و احساس می کنید که در حقّ شما ظلمی شده است. این احساس از آنجا ناشی می شود که ما انسانها خودخواهیم و خیال می کنیم همه چیز باید برای من باشد. امّا اولیای الهی حتّی در بزرگترین مصیبتها نیز شاکرند؛ و احساس نمی کنند که به آنها ظلمی شده است. چون خود را از خدا طلبکار نمی دانند. جریانات عاشوا از بارزترین نمودهای این معناست؛ بخصوص آن جمله ی زینب کبری(س) که فرمودند: « ما رأیت الّا جمیلاً- من چیزی جز زیبا (خدای زیبا) ندیدم».
دنیا نیز محلّ امتحان است نه جای پاداش. بنا بر این، از این زاویه عدالت جستن در دنیا معنی ندارد. عدالت خدا در دنیا به این است که بر هر کسی تنها به میزان توانش تکلیف می کند. یعنی بسته به امکانات وجودی افراد برای آنها سوالات امتحانی طرح می نماید. و کلّ زندگی ما امتحان است. سلامتی و بیماری ، باهوش بودن و کم هوش بودن ، فقر و ثروت ، زشتی و زیبایی و … ، همه سوالات امتحانی اند. لذا نه داشتن دست و پا برای کسی کمال حقیقی است نه نداشتن آنها برای کسی نقص حقیقی می باشد؛ بلکه هر دوی اینها امتحانند؛ و البته بودشان امتحان خطرناکتری است. پس بدا به حال آنکه اینها را غیر از سوال امتحانی چیز دیگری ببیند؛ و خیال کنند که داشتههای دنیایی حقیقاً برای او هستند.http://sokhanha.ir))
3-1-3- دلایل نقلی
الف) آیات قرآن کریم
مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواریها و ناملایمتها در حیات بشری مورد تاکید قرآن مجید قرار گرفته است. در آیههای مختلف و با انگیزههای متعدد به وجود ناملایمتها و جبران آن در آخرت اشارههایی شده است، مثلا کلمه «شر» که در قرآن به معنای ناملایمت و ضرر و زیانها و ضد خیر است، بیش از سی بار به کار برده شده است که در ذیل به بعضی از آیهها اشاره میشود .
1) «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا»
2) «هنگامی که به انسان نعمت میبخشیم، (از حق) روی میگرداند و متکبرانه دور میشود؛ و هنگامی که (کمترین) بدی به او میرسد، (از همه چیز) مایوس میگردد».(اسرا\83)
3) «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسّ - و هرگاه به انسان (غافل و بیخبر) نعمت دهیم، روی میگرداند و به حال تکبّر از حق دور میشود؛ ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمرّ (برای بر طرف شدن آن) دارد! » (فصلت\51)
4) « إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا - هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکندو هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود (و بخل میورزد»، «لا یَسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ -
انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت) خسته نمیشود؛ و هرگاه شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید میگردد».(معارج\21)
در این چهار آیه بر ابتلای انسان به انواع شرور تاکید و خاطر نشان شده است که به وجود آمدن این شرور زمینه ساز شکوه-گذاری و یأس و جزع انسان از خدای منان است.
امتحان الهی
1- « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ - هر انسانی طعم مرگ را میچشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش میکنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده میشوید».
2- «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ - قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان».
3- «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ - و ما نزدیکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالی و کمبود میوهها گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند».
در این آیهها نیز خداوند متعال خودش را علت و عامل پیدایش بعضی انواع شرور مانند قحطی، انواع بیماریها و فقر اقتصادی و بلایای مادی و جانی معرفی میکند و انگیزه آن را امتحان و آزمایش انسانها ذکر میکند.(ر.ک: المیزان، ج 14، ص 287 )
.
کیفر اعمال
قرآن کریم بعضی شرور و بلایا و آلام را کیفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهی ذکر میکند که در طول تاریخ بعضی امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجر گرفتار آن شدند در اینجا به بعضی از این آیهها اشاره میشود :
1) «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ» این آیه به قوم فرعون اشاره میکند که هنگامی که به انسان نعمت میبخشیم، (از حق) روی میگرداند و متکبرانه دور میشود و هنگامی که (کمترین) بدی به او میرسد، (از همه چیز) مایوس میشود.
2) «سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند».
3) «سپس شهر و آبادی آنها را زیر و رو کردیم؛ بالای آن را پایین قرار دادیم و بارانی از سنگ بر آنها فرو ریختیم!» نتیجه طغیانها و نقض عهدهای خود در دریا غرق شدند. (حجر\74)
4) «فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ»
این آیه شریفه ناظر به یکی از عذابهای دهشتناک امتهای سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به رذیله و انحراف بزرگ اخلاقی گرفتار غضب الهی (زیر و رو شدن شهر آنها و باران سنگ) شدند. در ذیل همین آیه نیز به قصه اصحاب أیکه و حجر نیز اشاره شده است.
در اهتمام قرآن شریف به مساله «انتصاف» همین بس که خداوند متعال یکی از صفات خود را «ذوانتقام» ذکر میکند و این صفت بیش از سیزده مرتبه در قرآن تکرار شده است.(محمدحسن قدردان ملکی عدل الهی)
ب) روایات
در روایات معصومان علیهم السلام به این نکته تصریح شده است که خداوند در مقابل همه آلام و دردها مانند بیماری سردرد، تب و عقب ماندگی جسمی و ذهنی، حتی اندوه و حزن قلبی و …. جزای برتر اعطا خواهد کرد.
امام صادق علیه السلام در توجیه نقصهای بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی میفرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا میکند که اگر بین بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماندن در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب میکنند تا اجرشان مضاعف گردد.
ماینالهم منها، حتی انهم لو خیروا بعد الموت لاختاروا ان یردوا الی البلایا لیزدادوا من الثواب».
امام رضا علیه السلام در فلسفه وجودی انواع مرض میفرماید :
«المرض للمؤمن تطهیر و رحمة و للکافر تعذیب و لعنة و ان المرض لایزال بالمؤمن حتی لایکون علیه ذنب»(.ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، کتابخانه صدوق، با ترجمه علی اکبر غفاری)
درباره تب و سردرد وارد شده است: « ان المؤمن اذا حمی واحدة تناثرت الذنوب منه کورقة الشجر فان ان علی فراشه فانیته تسبیح و صیاحه تهلیل و تقلبه علی فراشه کمن یضرب بسیفه فی سبیل الله»، «صداع لیلة تحط کل خطیئة الا الکبائر».(همان)
بنابراین وقتی به آلام و شرور از دیدگاه عرشی بنگریم این مطلب دستگیرمان خواهد شد که شرور متضمن معانی ژرف و موجهی هستند و بیمعنی دانستن شرور از دیدگاه «مذهب»حکایت از عدم شناخت مذهب میکند.
4-1- دنیا مقدمه آخرت
مطلب دیگرى که در اینجا تذکرش لازم است این که : این گفته که به موالید ناقص الخلقة ظلم مى شود، بر اساس حساب مادّى و دنیایى است و اینکه همه چیز از دیده آسایش و راحتى یا زحمت و ناراحتى دنیایى بررسى شود و ناقص الخلقه ها را بدبخت و تندرست ها را خوشبخت بشمارند و زحمات و صدمات و مصایب و مجاهدات آنان، تلافى و تدارک نشود. در این صورت هرچه بر سر این افراد بیاید خسارت و زیان جبران ناپذیر و بدون تدارک است و این افراد در زندگى محکوم به بدبختى هستند و غیر از این رنج و زحمت و نگرانى و گرفتارى و سختى بهره اى از زندگانى نمى برند.
بر اساس حساب دنیایى و مکتب مادّى ، ثمره همین است و غیر از این نیست . این افراد هیچ نتیجه اى از زندگى نمى برند و بهتر این است که هرچه زودتر حیاتشان - اگرچه به خودکشى باشد - پایان پذیرد. بلکه بنا براین حساب ، تامّ الخلقه ها بالا خره چون زندگیشان آلوده به مرارت ها وتلخی ها و ناکامی ها و نگرانی هاست و حیات و وجودشان ترجمه و تفسیرى که واقعا دلپسند و آرامبخش باشد ندارد، عدمشان بهتر از وجودشان بوده است . و اگر هم فرض کنیم هیچ گونه نگرانى برایشان پیش نیاید، اگر فقط حساب زندگى این جهان است باز هم این حیات براى آنان حاصلى ندارد.
اما بر حسب مکتب زنده و امید بخش و الهى اسلام ، هیچ فردى محکوم به بدبختى نیست و زندگیش بیهوده و بى ثمر نمى باشد، مکتب اسلام عالیترین تفسیر و ترجمه را از حیات بشر کرده و جمال واقعى حیات را به بشر نشان داده و او را شیفته و دلباخته آن مى کند و یأس و ناامیدى در قاموس این مکتب وجود ندارد.
مکتب اسلام مى گوید: تمام افراد در مسیر کسب کمال انسانیّت قرار دارند و دنیا مقدمه آخرت است و لذت واقعى و خوشبختى حقیقى وقتى حاصل مى شود که شخص ، خود را نایل به کمال انسانیت ببیند و براى هرکس رسیدن به کمال انسانى و سعادت واقعى فراهم است و مى تواند هم در این دنیا سعادتمند باشد و هم در آن دنیا و اگرچه به ظاهر امکانات بعضى بیشتر باشد ولى آنانکه امکانات کمتر دارند چون مسؤلیت و تکالیفشان کمتر است با آنها در امکان توفیق کسب کمال برابرند.
کسى که چشم ندارد و گوشش کر است و زبانش لال ، مى تواند انسان کاملى باشد و بسا در میان انسان هاى ناقص الخلقه افرادى یافت مى شوند که در کمال انسانى و خوشبختى واقعى به مراتب بالاتر از بسیارى از تامّ الخلقه ها مى باشند و درک و فهم و تفسیر و تعبیرشان از مطالب حیات ، عالى و امید بخش و مشحون از رضا بگذشته و حال و آینده است ؛ چون صعود به آسمان بلند انسانیت بدون چشم و دست و پا و بدون مال و مکنت و ثروت و کاخ و تمتّعات مادّى دیگر هم ممکن است و نداشتن گوش و دست و پا و مال و منال کسى را از کسب خوشبختى و لذت حقیقى و آنچه ارزش یک انسان به آن است باز نمى دارد.
خدا عادل است و عالم طبیعت را بر اساس نظم عادلانه و صحیح قرار داده است که طبق جریان صحیح و مستقیم آن ، همه موالید باید صحیح الاعضاء و داراى مشاعر مستقیم باشند. ولى انحرافاتى که بشر به عمد یا به جهل یا به اشتباه ، در مسیر این جریان طبیعى به وجود مى آورد موجب این اختلافات و نقص ها مى گردد.
بر حسب عقاید اسلامى و تعالیم مکتب اسلام ، کاستی هایى را که بندگان مؤ من داشته باشند، خدا در جهان دیگر جبران مى نماید و عوض مى بخشد و به مصیبت دیدگان و صابرین ، پاداش بى حساب مى دهد. و آن قدر این مردم پاداش مى گیرند که آرزو مى نمایند کاش بلا و مصیبات آنان زیادتر شده بود تا به پاداش بیشتر و ثواب زیادتر مى رسیدند. در روایات رسیده است که : آرزو مى کنند بدن هاى آنان در دنیا با مقراض بریده شده بود و صبر کرده بودند تا امروز به اجر زیادتر مى رسیدند. خلاصه تمام فقدانات آنان تدارک مى شود. بیمارى که به درد مبتلا مى گردد و سلامتى و تندرستیش را به طور موقت یا دایم از دست مى دهد، فقیرى که محتاج مى گردد و هرکس صدمه اى بخورد بدون عوض نخواهد بود. بنابراین ، از این نظر هم خسارت و زیانى بر این افراد نیست جز اینکه مدت زحمت آنها بسا از نظر ما، در دنیا زیاد شمرده شود که آن هم پس از گذشت حیات دنیایى با دیگران تفاوت ندارد و مانند کسى است که براى هزارها سال ، ناز و نعمت و راحتى چند ساله خود را در زحمت و رنج بیندازد.
پس با حساب مکتب ایمان به خدا و پاداش روز جزا و فهم و درک لذت کمال انسانى و اینکه خدا عالم به استحقاق بندگان و چگونگى شرایط و موانع و امکانات هرکس است و هیچ کس را کمتر از استحقاقش عطا نمى کند، این مسایل حل شده است . شداید و سختی ها و درد و مرض و فقر و مصیبت بر افرادى که واقعا در مکتب اسلام تربیت شوند پیروز و غالب نخواهد شد و چنین افراد عارف و موفق ، در همین دنیا هم بدبخت نیستند و با رضا به قضا و قدر الهى و ارتباط با ملأ اعلى و عالم غیب و با یاد و ذکر خدا و ایمان به ثواب و وعده هاى الهى بر تمام جراحات روحى و جسمى مرهم مى گذارند. و چون با چشم خوش بینى مى نگرند زحمت درد و الم را مى پذیرند و زهر را مانند شهد مى نوشند و از اینکه نعمت و ناز دنیا مانع از توجه آنان به خدا نشده و آنان را مغرور و سرگرم و متکبر نکرده و درد و الم و مصیبت، آنان را به ذکر و یاد خدا و گفتن یا اللّه ! و یاربّ ! و دعا و مناجات مشغول داشته است، خوشحالند.
از این رو به نظر میرسد که باید در رویارویی با مشکل شرور راه حل واقعبینانهای را طرح کرد که علاوه بر این که در مباحث عقلی و فلسفی از اتقان و اعتبار خاصی برخوردار باشد، گره و شبهه رنجیدگان و مبتلایان واقعی به انواع آلام و مصائب را نیز تبیین و حل و فصل و آتش رنج و درد آنها را خاموش و خاکستر کند. بلکه در صورت توان از پس آتش آن، تصویری از آب حیات ارائه دهد؟
آیا چنین امری ممکن است؟ آیا بیمار زمین گیری که در عمر خود بهره چندانی از خیر و خوشی دنیا ندیده و انسانهایی که به انواع المها و مصیبتها و رنجهای مادی و روحی مبتلا هستند، واقعا میتوانند چنین تصویری از زندگی دنیای کنونی داشته باشند؟
پاسخ آن مثبت است. پاسخی که میتوان آن را از سرچشمههای زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجید و روایتهای نبوی و علوی یافت و متکلمان اسلامی آن را در قالبهای مختلف تبیین کردهاند.(آیة اللّه حاج شیخ لطف اللّه صافى گلپایگانى -بسوی آفریدگار)
5-1- نظریه جبران
متکلمان اسلامی با اذعان به وجود المها و مصیبتها و انواع ضرر و زیانهای مادی و جسمی و روحی در جهان کنونی - که به مجموع آنها عنوان «شر» اطلاق میشود - تلاش میکنند که با طرح اصل «عوض» و «انتصاف» سازگاری شرور را با صفات کمالی الهی نظیر عدالت و حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسیم میکنند:
1) آلام و ناگواریهایی که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصی با توجه کامل دست خود را میسوزاند یا جرح و ضرری به خود وارد میکند.
در این قسم از شرور ظاهرا جای مناقشه بین موافقان و مخالفان نیست و نقد و جرحی متوجه دین و آموزههای آن نمیشود تا متکلم دین در مقام دفع آن باشد.
2) آلام و ناملایمتهایی که توسط انسانهایی که مخلوق الهی هستند و با قدرت و تمکین او در حق دیگران انجام میگیرد، مثلا ظالمی به انسان دیگر جراحات وارد میکند یا اموال او را غصب میکند یا شخصی چون استالین و هیتلر عامل کشتار هزاران تن انسان مظلوم میشود .
در این قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئول مستقیم این همه المها و مصیبتها خود انسان است، اما چون این جنایتها با تمکین و قدرت خداوند صورت گرفته است خواه ناخواه خداوند نیز مسئول شناخته میشود، لذا میبایست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حق¬دار برساند. خداوند عادل نیز یا در همین دنیا از مظلوم حمایت میکند و ظالم را به قهر خویش مبتلا میکند یا این که هر دو را به روز رستاخیز حواله میدهد که از آن به اصل «انتصاف» تعبیر میشود.ابی نوبخت دراین مورد بیان می دارد: «خداوند بخاطر تمکین و اعطای قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نه عوض» و سید مرتضی میفرماید: «خداوند متعال بخاطر تمکین آلام و مضار ضامن انتصاف است».
متکلمان در این مقوله مباحث بسیار گسترده و ژرفی را دارند و شعاع آن را به حقوق و آلامی که بر حیوانات وارد میشود نیز کشاندهاند. که طرح آن در این مختصر نمیگنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامی بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلا به شرور و آلام تاکید و اتفاق نظر دارند.
3) المها و مصیبتهایی که پیامد قوانین طبیعت و مستند به خداوند است. مثلا کسی در اثر زمین لرزه یا طوفان و دیگر سوانح طبیعی جان خود را از دست میدهد یا دچار جراحات و آلامی میشود یا این که خداوند متعال به طور مستقیم به خاطر عللی چون امتحان، بلایا و مصیبتهایی بر انسانها وارد میکند.
در این قسم از شرور و آلام که واسطهای بین الم و خداوند نیست، متکلمان اسلامی به طریق اولی قایل به جبران هستند و معتقدند که خداوند میبایست در مقابل این همه دردها و آلامی که متوجه انسانها میشود، در دنیا یا آخرت به اندازهای جزا و پاداش اعطا کند تا آلام جبران گردد. و از این اصل در اصطلاح کلامی به «عوض» یا «اعواض» تعبیر میشود.(محمدحسن قدردان :عدل الهی)
ابواسحاق ابن نوبخت در این مورد میگوید: «دردها و آلامی که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غیر او ابتدائاً و بدون اینکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر میشود میبایست خداوند عوض و پاداش همه آنها را انجام دهد».
و شیخ طوسی میفرماید (م 460 ه. ق) : «دردناکی که خداوند برتر از همه در هر زندهای پدید آورد - چه آن موجود زنده تکلیف شده باشد یا نشده باشد - آن دردناکی از وجود دست آویزی که همیشه از کار بندگان پدید میآید سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است که آن تاوان را بجای دردناک کردن باید بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بیرون برود».
و علامه حلی (م 726 ه. ق)، اصل «عوض» را به «امامیه» نسبت میدهد و با تقسیم آلام به استحقاقی و ابتدایی میگوید: «المی که خداوند در حق انسان روا میدارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد در آن عوضی نیست، اما اگر الم به صورت غیر استحقاقی باشد حسن آن منوط به تحقیق دو شرط ذیل است :
الف) الم میبایست مشتمل بر یک نوع مصلحت و لطفی چه در حق شخص «متالم» و چه در حق دیگران باشد، وگرنه متصف به «عبث» میشود که خداوند از آن منزه است .
ب) در مقابل درد میبایست برای شخص دردمند عوضی مضاعف وجود داشته باشد بگونهای که اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم» و وجود «عوض» عرضه شود او دومی را انتخاب کند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالی لازم میآید-( دلائل الصدق، انتشارات بصیرتی قم، ج 1، ص 361)
علامه حمصی رازی (م اوائل قرن هفتم) میگوید: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم میآید. نکته دیگر اینکه علاوه بر عوض میبایست الم مشتمل بر لطفی در حق مکلفین باشد، تا «الم» با حصول «لطف» از عبثیت و با تحقق «عوض» از ظلم خارج گردد، و در این فرض نیکوست».
با مرور آرای متکلمان این نکته دستگیرمان میشود که متکلمان ضمن پذیرش وجود کژیها و ناملایمتها در جهان طبیعت، آن را چنین توجیه میکنند: چون پایان این دردها و غمها به خیر و نفع انسانی تمام میشود در حقیقت نمیتوان به این امور شر واقعی اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملایمتها و ضررهایی هستند که پل ترقی و نیل انسان به سعادت و کامروایی محسوب میشوند.
6-1- سایر شبهات پیرامون رابطه عدل الهی و تولد نوزادان ناقص الخلقه
6-1-1- بی تقصیری کودک
سؤال دیگر این است كه اگر والدین كوتاهی كردند، گناه كودك چیست؟
در پاسخ میتوان گفت : هم خدا منزّه است و هم كودك بیتقصیر. مقصر اصلی، والدین هستند ولی ناراحتی آن به دوش كودك است و این مخصوص نوزاد نیست. در تمام ظلمهای عالم، ظالم مقصر است؛ اما ناراحتی ظلم به دوش مظلوم میافتد.
اگر من سنگی به سوی شما پرتاب كردم و پیشانی شما شكست، نه شما گناهكارید، نه خدا، گناه از من است كه سنگ زدم. ولی سختی این گناه را شما تحمل میكنید. این سؤال مانند سؤال در مورد سایر ظلمهاست كه ظالمان تقصیر كردهاند، گناه مظلومان چیست؟ آیا اگر شما خمیر شور یا تلخی را نزد نانوا ببرید و او نان شور یا تلخ به شما داد، میگویید نانوا ظالم است؟
در ادامه باید گفت : تأثیر علل و اسباب طبیعی، یك امر قهری است و به اراده و خواست ما تعلق ندارد. ما خواه بدانیم یا ندانیم، هر علت طبیعی نتیجه خاصی را به دنبال دارد. عدسی چشم به اندازهای ظریف و لطیف است كه اصابت سنگریزهای آن را نابود میسازد، خواه چشم انسان بیگناه باشد یا مجرم، كودك باشد یا بزرگسال، عالم باشد یا جاهل.
به عبارت دیگر : اگر انسان كاری انجام دهد و اثر نكند و به نتیجه نرسد، و خداوند آثار علل را از معلولها بگیرد، مثلا: سم اثر نكند، الكل مؤثر نباشد، ترس شدید بیاثر باشد و… و اگر فقط جلوی آثار كارهای بد را بگیرد و یا نگذارد كار بد صورت بپذیرد، جبر لازم میآید و این خلاف اختیار و انتخاب و آزادی انسان است. و اگر گفته شود، انسانها، هرچه میخواهند بخورند و هركاری دلشان میخواهد انجام دهند، خدا هست، بلاها و بدیها را دور میكند!! حرف بسیار نادرستی است، چون خلاف قانون علت و معلول و اثر و مؤثر است، در نظام هستی خداوند علت و معلول را كنار هم نهاده است. بنابراین، این ما هستیم كه بر اثر عدم رعایت شرایط بهرهبرداری، خود و عزیزان خود را میان بلاها و آفتها میافكنیم. كاشف نیروی الكتریسیته عالیترین خدمت را به جامعه انسانی انجام داده است، ولی هرگاه كسی در مقام بهرهبرداری، شرایط لازم را رعایت نكند، هرگز نمیتوان «ادیسون» را مقصر شناخت كه بشر را به چنین موهبت طبیعی راهنمایی كرده است. (استاد جعفر سبحانی، پرسشها و پاسخها)
6-1-2- اگر نقص ها زاییده طبیعت باشند
اگرنقصها زاییده ی طبیعت باشند و کسی مقصّر نباشد . خداوند متعال شخص ناقص را به تناسب نقصش عوض خواهد داد. توجّه شود! عوض می دهد نه ثواب. عوض در مقابل نقصها و محدودیّتهاست و ثواب در مقابل کار اختیاری است. البته این عوض، لزوماً در آخرت نیست؛ بخشی از این عوض در آخرت است و برخی دیگر در دنیاست به صورت تخفیف تکلیف ؛ و زیادت ثواب ؛ به این نحو که برخی تکالیف از اینها برداشته می شود ؛ یا ثواب برخی اعمال آنها افزونتر نوشته می شود ؛ یا برخی گناهان آنها به اندازه ی دیگران جدّی گرفته نمی شود.
اگر نقصها به سبب برخی انسانها باشند ، در این صورت افزون بر تخفیفهای دنیوی فوق الذّکر، اینها از عامل مقصّر نیز طلبکارند. لذا اگر در همین دنیا آن عامل مقصّر را بخشیدند اجر این بخشش را برای خود ذخیره خواهند نمود؛ و اگر نبخشیدند، در روز قیامت خداوند متعال بخشی از گناهان او را بر گردن مقصّر خواهد گذاشت و اگر با این کار توازن حاصل نشد، حسنات مقصّر را به نامه ی اعمال فرد ناقص منتقل می کند. اگر با این کار نیز توازن حاصل نگشت ، خداوند متعال از فضل خویش او را راضی می کند. افزون بر اینها، اگر فرد ناقص بر مشکلات ناشی از آن نقص خود صبر جمیل نمود و لب به شکایت از خداوند عادل و حکیم نگشود، اجر صابران را هم خواهد داشت ؛ و اگر افزون بر صبر ، راضی به این امر نیز بود ، اجر شاکران را هم می برد.
لذا چه بسیار از این گونه افراد که در روز قیامت آرزو می کنند ای کاش نقصی بیش از این داشتیم. چون از داشته ها حساب می کشند و نداشته را حساب نیست که هیچ، چه بسا لطفی نیز در پی دارد. در قیامت از دست و پا و چشم و گوش و هوش و استعداد و مال و مقام و شهرت و … حساب خواهند کشید که این نعمتها را کجا و به چه صورت مصرف نمودی؟ اگر درست مصرف شده اجر دارد و در غیر این صورت مجازات در پی دارد و شکّ نیست که اکثر مردمان از نعمتها درست استفاده نمی کنند امّا آنکه مثلاً پا ندارد، حساب پا را هم ندارد؛ و بابت نداشتن آن، عوضی هم می گیرد.http://sokhanha.ir))
6-1-3- والدین بی خبر
در اینجا ممكن است سؤالی مطرح شود و آن اینكه والدین خبر نداشتند كه این عمل در فلان شرایط آثار سویی روی نوزاد میگذارد، در این صورت آنان چه تقصیری دارند؟
پاسخ آن است كه دانستن یا ندانستن پدر و مادر در پیامد طبیعی اثر ندارد. ما اگر ندانیم كه در سیم، برق است و دست به آن بزنیم، برق ما را میگیرد. برق صبر نمیكند ببیند ما بیاطلاعیم تا به ما كاری نداشته باشد. ما اگر ظرف شرابی را به خیال آب بخوریم، مست خواهیم شد زیرا مست شدن پیامد طبیعی شراب است، خواه خیال كنیم آب است یا چیز دیگر، بنابراین بیتقصیری پدر و مادر به معنای آن است كه گناه عمدی نكرده، اما پیامدهای طبیعی و وضعی همچنان درجای خود باقی است.( اصول عقاید، محسن قرائتی، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، ص۹۷)
نتیجه گیری
خداوند عالم طبیعت را بر اساس نظم عادلانه و صحیح قرار داده است که طبق جریان صحیح و مستقیم آن ، همه موالید باید صحیح الاعضاء و دارای مشاعر مستقیم باشند. ولی انحرافاتی که بشر به عمد یا به جهل یا به اشتباه ، در مسیر این جریان طبیعی به وجود میآورد موجب این اختلافات و نقصها میگردد و عوامل و علل باعث این نارساییها میشود ؛ بنابراین ، پرسش کننده چون سلسله علل و معلولات را فقط در عالم خارج از رحم و بعد از ولادت مشاهده مى کند و گمانش این است که در عالم رحم و پیدایش جنین ، نظامات آن بدون علل و عوامل خارجى تغییر مى کند و از تأثیر اعمال و کارهاى والدین بلکه جدّ او،ُ بر روى طفل و امور دیگر غافل است ، این سؤال را مى نماید و آن را خلاف عدل مى پندارد ولى با توجه به این عوامل این اعتراض و سؤ ال خود به خود مرتفع و پاسخ داده مى شود و از آنجایی که خداوند خیر محض است، کاستی هایى را که بندگان مؤ من داشته باشند، در جهان دیگر جبران مى نماید و عوض مى بخشد و به مصیبت دیدگان و صابرین، پاداش بى حساب مىدهد.
منابع
قدردان قراملکی،دفترششم عدل الهی1391،تهران
اسماعیل اژدری، دکتر برای همه، انتشارات اقبال، تهران، 1374.
آیت الله شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، به سوی آفریدگار، قم.
دکتر غیاث جزایری، اعجاز خوراکی ها، انتشارات پرستو، تهران، 1345.
دلائل الصدق، انتشارات بصیرتی قم، ج 1
محسن قرائتی، اصول عقاید، نشر تبلیغات، چاپ چهارم.
محمد دشتی، ایدئولوژی عقاید اسلامی، قم.
محمد سعیدی مهر، کلام اسلامی، انتشارات طه، 1392.
محمدباقر مجلسی، حلیه المتقین، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
مرتضی مطهری، عدل الهی، قم، 1361.
استاد جعفر سبحانی، پرسشها و پاسخها)
اینترنت:سایت http://sokhanha.ir))