در جستوجوی ریشهها
بیشک یکی از اصلیترین سؤالات امروز مردم اروپا این است؛ چرا به اینجا رسیدهایم؟ مقامات دیروز و امروز و غولهای رسانهای غرب باید به این پرسش پاسخ دهند؛ اما آنان هرگز به ریشهها اشارهای نمیکنند.
مرور بخشهایی از مقاله تحقیقی و تحلیلی «گَریکای چِنگو» محقق و پژوهشگر دانشگاه هاروارد که دو سال پیش در پایگاه کانترپانچ منتشر شد، قابل توجه است؛ «جنگ سرد نوین سبب شد دستاندرکاران سیاست خارجی ایالات متحده تصمیم بگیرند تا خطر مسلح کردن شورشیان اسلامگرا در سوریه را بپذیرند؛ به این دلیل که بشار اسد، رئیسجمهور سوریه یکی از متحدان کلیدی روسیه است. هر چند شرمآور، اما اکنون روشن است که بسیاری از همین شورشیانِ سوری از اعضای داعش هستند که به صورت آشکار تفنگهای M16 ساخت آمریکا را در هوا میچرخانند.
سیاست آمریکا در خاورمیانه حول محورهای نفت و رژیم صهیونیستی میچرخد. تجاوز نظامی به عراق تا حدی تشنگی واشنگتن برای نفت را فرونشاند، ولی حملات هوایی مداوم به سوریه و تحریمهای اقتصادی ایران به مسئله رژیم صهیونیستی مربوط میشوند.
داعش برای آمریکا، تنها ابزاری برای سرنگونی دولت سوریه نیست؛ بلکه برای اعمال فشار بر ایران هم مورد استفاده قرار میگیرد. آمریکا از داعش به سه روش استفاده میکند؛ ۱ـ برای حمله به دشمنانش در آسیای غربی، ۲ـ به عنوان بهانهای برای تداوم تجاوزات نظامیاش در خارج از کشور و ۳ـ برای دامنزدن به یک تهدید ساختگی و گسترش نظارت و جاسوسی بر اعمال شهروندان در داخل کشور.
با افزایش پنهانکاری و نظارت دولتی، دولت باراک اوباما قدرت خود در زمینه کنترل و جاسوسی بر اعمال شهروندان را افزایش میدهد و در همان حال از قدرت نظارت شهروندان بر دولتشان میکاهد. تروریسم بهانهای است برای توجیه کنترل جمعی، که خود ضرورتی است برای کسب آمادگی برای مقابله با شورش توده مردم.
این مسئله که تروریسم ساخته و پرداخته دولتمردان خودتان است ـ با وجود همه دردناک بودنش ـ جدیترین پاسخ به پرسش مردم اروپا است. حال بیایید حتی این پاسخ درست که صدها سند و مدرک انکارناپذیر درباره آن وجود دارد، مانند خاطرات هیلاری کلینتون در کتاب «انتخابهای سخت» که در آن به چگونگی ایجاد داعش به دست آمریکا و متحدانش اشاره میکند را کنار بگذاریم و از زاویهای دیگر به ماجرا بنگریم.
شبکه آمریکایی «انبیسی» در روز پنجم ماه مارس ۲۰۰۳ (14 اسفند 1381) تصویر تلویزیونی «شیخخالد محمد»، مرد شماره سه القاعده را که اندکی پیش از آن دستگیر شده بود، نمایش داد؛ با پوششی شبیه لباس زندانیها، چهرهای عادی و آثار چند خونمردگی و نخستین شواهد شکنجه. مجری برنامه شبکه انبیسی، «پت بوچانا» با لحنی شاد گفت: «آیا این مرد که تمامی نامها و جزئیات طرحهای تروریستی آینده علیه آمریکا را میداند، باید شکنجه شود، تا به جزئیات یادشده دست بیابیم؟» آثار ضرب و جرح روی صورت او پاسخ را به مخاطب داده بود؛ اما این موضوع سبب نشد مفسّران سیاسی سخنان خود را در لفافه بگویند. یکی از مفسران شبکه «فاکسنیوز» گفته بود؛ «ما اجازه داریم هر گونه که میخواهیم با این فرد دستگیرشده در پاکستان رفتار کنیم، به او اجازه خواب ندهیم، انگشتهای او را بشکنیم و… زیرا او یک تکه زباله به شکل انسان است که هیچگونه حقوقی ندارد!»
این چکیده و خلاصه نگاه و رفتار غرب ـ آمریکا به عنوان سرکرده و اروپا در جایگاه دنبالهرو همیشگی آن ـ است. در چنین وضعیتی است که آمریکا خود را منجی جهان تصور کرده و هر عملی را برای خود مشروع میشمرد. از تحریمهای همهجانبه اقتصادی و به راه انداختن کودتاهای نظامی و مخملی گرفته تا ارسال پهپادهای تهاجمی به کشورها برای ترور افراد و حمله گسترده نظامی برای ساقط کردن دولتها و… . به قول «اسلاوی ژیژک» اندیشمند منتقد و مشهور اروپایی؛ «جُرج بوش گفته بود: آزادیای که موردنظر ماست، نه هدیه آمریکا به جهانیان، بلکه عطیه خداوند به بشریت است. در عمل و همانطور که قضای روزگار حکم میکرد، ایالات متحده نیز در این میان نقش فرستاده خداوند را دارد!»
چرخه شیطانی تروریسم
متأسفانه شواهد و قراین کافی مبنی بر عبرت اروپا از وضعیت بغرنج کنونی دیده نمیشود. آنان به جای در پیش گرفتن راهی صادقانه و سعی در جبران خطاهای پیشین، گویی اراده و توانی برای بازگشت نداشته و با سرعتی تصاعدی در حال سقوط به دره خودساخته هستند. اینجاست که رسانههایشان نعل وارونه زده و اسلام را ریشه مصائب کنونی معرفی میکنند! برای نمونه «بیبیسی» در این زمینه مینویسد؛ «چه اتفاقى مىافتد که دین به عاملى کمککننده به وحشت، ترور و جنایت تبدیل مىشود و به زبان دیگر، چگونه مؤمن تروریست، از حیثی که مؤمن است، میتواند خود را از نظر اخلاقی به انجام چنین عملی قانع گرداند؟»
و یا این تحلیل توأم با خشم و سرخوردگی و راهکار ابلهانه «آلکساندر کوداشف» سردبیر دویچهوله که سال گذشته پس از حملات مرگبار پاریس منتشر شد؛ «روز ۱۳ نوامبر، روز احساس درماندگی و ناتوانی است؛ روزی که مانند کابوس فرانسویها و اروپاییها را راحت نخواهد گذاشت. روز احساس شکست و استیصال و روز خشمی بیهدف. این روز، در ضمن روزی هم هست که جوامع آزاد و لیبرال این قاره کهن با غرور باید بگویند؛ ما شیوه زندگی خود را تغییر نخواهیم داد. روز ۱۳ نوامبر، همچنین روزی است که در کمال خونسردی و با منطق باید دریافت؛ اگر کسی بخواهد با ریشههای آوارگی مبارزه کند، باید با اسد و «دولت اسلامی» بجنگد. اعلان جنگ «دولت اسلامی» چاره دیگری برای غرب ـ و نهتنها غرب ـ باقی نمیگذارد.»
اما در این میان اندیشمندان مستقل غرب به خوبی میدانند که مردمانشان تاوان چه چیز را میدهند. برای نمونه، «کارن آرمسترانگ» در کالبدشکافی این معضل مینویسد؛ «در حال حاضر بسیاری از متفکران سکولار دین را به عنوان «دیگری» ذاتاً جنگطلب، نامتساهل، غیرمنطقی، عقبمانده و خشونتآمیز در مقابل دولت لیبرال صلحطلب و انسانی در نظر میگیرند؛ این نگرش پژواک تأسفآور دیدگاه استعماری درباره بومیان است که از سر بیانصافی به آنها لقب «بدوی» داده شده است. همچنین این دیدگاه که بومیان افرادی هستند که غرق در اعتقادات مذهبی تاریک و عقبماندهشان هستند. شکست ما در درک سکولاریسممان و شناخت نقش مذهب پیامدهایی استثنایی دارد. هنگامی که سکولاریزاسیون با زور به اجرا درآمد، واکنشی بنیادگرایانه را برانگیخت و تاریخ نشان میدهد که جنبشهای بنیادگرایانهای که مورد حمله واقع شدهاند، همواره و حتی با شدت بیشتری رشد کردهاند. ثمره این خطا در تمام خاورمیانه آشکار شده است؛ هنگامی که با وحشت به مضحکه داعش مینگریم، میتوانیم خردمندانه اذعان کنیم که حداقل بخشی از این خشونت وحشیانه نتیجه سیاستهای تحقیرآمیز ما بوده است.» جریان غالب در رسانههای غربی در اختیار چنین تحلیلهایی نیست و صدای امثال ژیژک و آرمسترانگ در هیاهوی امپراتوری غرب به جایی نمیرسد و حتی میتوان گفت نقش سوپاپ اطمینان را برای اقلیت منتقد بازی میکند.
ماهیت و عملکرد رژیم صهیونیستی عاملی بسیار مهم و تأثیرگذار بر وضعی کنونی اروپاییهاست که تحلیل همه ابعاد نقش آن فرصتی مجزا و مفصّل میطلبد؛ رژیمی که از نظر نخستوزیرش مسلمانان «حیواناتی کثیف» هستند، اما همکاری و اتحاد خود با برخی پادشاهان عربی را آشکار کرده و آشکارا با گروههایی تروریستی، مانند النصره در سوریه همکاری میکند و…
با در نظر گرفتن تمام این ابعاد میتوان گفت اسلامستیزی در اروپا تئوریزه و آشکارتر و روند دخالت نادرست اروپا در غرب آسیا تشدید خواهد شد که نتیجه و برایند آن افزایش ناامنی خواهد بود. اروپا باید بفهمد آتش با نفت خاموش نمیشود. البته، اگر خوشبین باشیم و ریختن نفت بر آتش تروریسم را ناشی از دستپاچگی و در رفتن کار از دست، بدانیم!
بیش از یک سال از تصویب و شش ماه از اجرایی شدن برجام میگذرد، اما آثاری از اجرای تعهدات آمریکاییها مشاهده نمیشود.
عملکرد هیئت نظارت بر برجام با آنچه در نامه شرایط نُهگانه رهبر معظم انقلاب به رئیسجمهور برای اجرای برجام قید شده، تناسب ندارد. برگزاری تنها یک جلسه در سه ماهه نخست سال 95، آن هم در شرایطی که طرف مقابل، رسماًً و علناًً مشغول عهدشکنی و شانه خالی کردن از تعهدات مختصری است که در برجام برعهده گرفته، نشان میدهد که این هیئت، به بازنگری در ترکیب و عملکرد خود نیاز دارد. در مقابل اقدامات خصمانه آمریکا، تقریباًً هیچ عکسالعملی از سوی هیئت نظارت بر برجام صورت نگرفته است.