خودسوزی اروپا در آتش تروریسم
خودسوزی اروپا در آتش تروریسم
محمد صرفی/ چهارشنبه 30 تیر شبهنظامیان گروه موسوم به «نورالدین زنکی» که از حمایت آشکار و کامل آمریکا نیز برخوردارند، کودکی فلسطینی را در اردوگاه حندرات واقع در شمال حلب به اسارت درآوردند. «عبدالله عیسی» که میدانست از دست این جنایتکاران جان سالم بهدر نمیبرد، آخرین درخواستش این بود که او را با گلوله به قتل برسانند؛ اما تروریستها این کودک مجروح را مقابل دوربین ذبح کردند، دستان خونآلود خود را به نشانه پیروزی بالا بردند، فریادهای «اللهاکبر» سر دادند و آب هم از آب تکان نخورد! کمتر از یک هفته بعد (سهشنبه 5 مرداد) دو مرد مسلح با فریاد «اللهاکبر» به کلیسایی در شمال فرانسه حمله کردند تا تراژدی این روزهای اروپا با بریدن سر کشیش 86 ساله «ژاک همل» کامل شود.
عراقیها پس از حمله غیرقانونی آمریکا و متحدانش به کشورشان از سال 2003 به این سو، یک احساس و تجربه روانی و عملی مشترک و البته هولناک داشته و دارند. آن هم اینکه «صبح از خانه خارج میشوید، اما اینکه غروب صحیح و سالم به خانه بازگردید، بستگی به اقبال شما دارد!» مردم سوریه نیز طی پنج سال اخیر کموبیش چنین وضعیتی دارند.
پس از حملات پاریس در نوامبر ۲۰۱۵ (آبان 1394)، مؤسسه آلمانی خدمات آماری «اشتاتیستا» درباره تعداد قربانیان حملات تروریستی در اروپای غربی طی سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۵ مقایسهای انجام داد. این مقایسه به سفارش نشریه «هافینگتونپست» صورت گرفت و منبع اطلاعات، «پایگاه دادههای تروریسم جهانی» بود. بر اساس نتایج این پژوهش، در فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ به واسطه عملیات تروریستی ۱۰۸هزار و ۲۹۴ نفر در سراسر جهان جان باختند که از این تعداد ۴۲۰ نفر مربوط به اروپای غربی است؛ اما تنها تعداد قربانیان عراقی به ۴۲ هزار نفر بالغ میشود. نکته تأملبرانگیز آنکه بیش از این تعداد شهروند عراقی در حملات آمریکاییها و متحدانش جان باختهاند که چون حملات آمریکاییها به بهانه مبارزه با تروریسم انجام میشود، قربانیان را جزء این آمار به شمار نمیآورند.
حتی اگر همین آمار قابل بحث را هم ملاک قرار دهیم، فاصله میان قربانیان تروریسم در کل اروپا در مقایسه با حتی یک کشور در غرب آسیا، از زمین تا آسمان است؛ اما این فاصله سبب نمیشود، برای نمونه فرانسویها این روزها بیشتر از عراقیها احساس امنیت کنند. عراقیها از سال 1359 که رژیم صدام با حمایت غرب و مرتجعان عرب وارد جنگ با ایران شد، تاکنون درگیر جنگ و ناامنی بودهاند؛ اما اروپاییها همیشه تروریسم را از دریچه تلویزیون و اینترنت دیده بودند؛ ویدئوهایی خشن از بقایای انفجارهای مرگبار و سلاخیهای بیرحمانه. اما این تصاویر یک اروپایی را نه میترساند و نه تکان میداد. این تصاویر برای او چیزی دوردست و مشابه فیلمهای اکشن هالیوودی و بازیهای رایانهای بود. اما حالا قضیه فرق کرده است.
در جستوجوی ریشهها
بیشک یکی از اصلیترین سؤالات امروز مردم اروپا این است؛ چرا به اینجا رسیدهایم؟ مقامات دیروز و امروز و غولهای رسانهای غرب باید به این پرسش پاسخ دهند؛ اما آنان هرگز به ریشهها اشارهای نمیکنند.
مرور بخشهایی از مقاله تحقیقی و تحلیلی «گَریکای چِنگو» محقق و پژوهشگر دانشگاه هاروارد که دو سال پیش در پایگاه کانترپانچ منتشر شد، قابل توجه است؛ «جنگ سرد نوین سبب شد دستاندرکاران سیاست خارجی ایالات متحده تصمیم بگیرند تا خطر مسلح کردن شورشیان اسلامگرا در سوریه را بپذیرند؛ به این دلیل که بشار اسد، رئیسجمهور سوریه یکی از متحدان کلیدی روسیه است. هر چند شرمآور، اما اکنون روشن است که بسیاری از همین شورشیانِ سوری از اعضای داعش هستند که به صورت آشکار تفنگهای M16 ساخت آمریکا را در هوا میچرخانند.
سیاست آمریکا در خاورمیانه حول محورهای نفت و رژیم صهیونیستی میچرخد. تجاوز نظامی به عراق تا حدی تشنگی واشنگتن برای نفت را فرونشاند، ولی حملات هوایی مداوم به سوریه و تحریمهای اقتصادی ایران به مسئله رژیم صهیونیستی مربوط میشوند.
داعش برای آمریکا، تنها ابزاری برای سرنگونی دولت سوریه نیست؛ بلکه برای اعمال فشار بر ایران هم مورد استفاده قرار میگیرد. آمریکا از داعش به سه روش استفاده میکند؛ ۱ـ برای حمله به دشمنانش در آسیای غربی، ۲ـ به عنوان بهانهای برای تداوم تجاوزات نظامیاش در خارج از کشور و ۳ـ برای دامنزدن به یک تهدید ساختگی و گسترش نظارت و جاسوسی بر اعمال شهروندان در داخل کشور.
با افزایش پنهانکاری و نظارت دولتی، دولت باراک اوباما قدرت خود در زمینه کنترل و جاسوسی بر اعمال شهروندان را افزایش میدهد و در همان حال از قدرت نظارت شهروندان بر دولتشان میکاهد. تروریسم بهانهای است برای توجیه کنترل جمعی، که خود ضرورتی است برای کسب آمادگی برای مقابله با شورش توده مردم.
این مسئله که تروریسم ساخته و پرداخته دولتمردان خودتان است ـ با وجود همه دردناک بودنش ـ جدیترین پاسخ به پرسش مردم اروپا است. حال بیایید حتی این پاسخ درست که صدها سند و مدرک انکارناپذیر درباره آن وجود دارد، مانند خاطرات هیلاری کلینتون در کتاب «انتخابهای سخت» که در آن به چگونگی ایجاد داعش به دست آمریکا و متحدانش اشاره میکند را کنار بگذاریم و از زاویهای دیگر به ماجرا بنگریم.
شبکه آمریکایی «انبیسی» در روز پنجم ماه مارس ۲۰۰۳ (14 اسفند 1381) تصویر تلویزیونی «شیخخالد محمد»، مرد شماره سه القاعده را که اندکی پیش از آن دستگیر شده بود، نمایش داد؛ با پوششی شبیه لباس زندانیها، چهرهای عادی و آثار چند خونمردگی و نخستین شواهد شکنجه. مجری برنامه شبکه انبیسی، «پت بوچانا» با لحنی شاد گفت: «آیا این مرد که تمامی نامها و جزئیات طرحهای تروریستی آینده علیه آمریکا را میداند، باید شکنجه شود، تا به جزئیات یادشده دست بیابیم؟» آثار ضرب و جرح روی صورت او پاسخ را به مخاطب داده بود؛ اما این موضوع سبب نشد مفسّران سیاسی سخنان خود را در لفافه بگویند. یکی از مفسران شبکه «فاکسنیوز» گفته بود؛ «ما اجازه داریم هر گونه که میخواهیم با این فرد دستگیرشده در پاکستان رفتار کنیم، به او اجازه خواب ندهیم، انگشتهای او را بشکنیم و… زیرا او یک تکه زباله به شکل انسان است که هیچگونه حقوقی ندارد!»
این چکیده و خلاصه نگاه و رفتار غرب ـ آمریکا به عنوان سرکرده و اروپا در جایگاه دنبالهرو همیشگی آن ـ است. در چنین وضعیتی است که آمریکا خود را منجی جهان تصور کرده و هر عملی را برای خود مشروع میشمرد. از تحریمهای همهجانبه اقتصادی و به راه انداختن کودتاهای نظامی و مخملی گرفته تا ارسال پهپادهای تهاجمی به کشورها برای ترور افراد و حمله گسترده نظامی برای ساقط کردن دولتها و… . به قول «اسلاوی ژیژک» اندیشمند منتقد و مشهور اروپایی؛ «جُرج بوش گفته بود: آزادیای که موردنظر ماست، نه هدیه آمریکا به جهانیان، بلکه عطیه خداوند به بشریت است. در عمل و همانطور که قضای روزگار حکم میکرد، ایالات متحده نیز در این میان نقش فرستاده خداوند را دارد!»
چرخه شیطانی تروریسم
متأسفانه شواهد و قراین کافی مبنی بر عبرت اروپا از وضعیت بغرنج کنونی دیده نمیشود. آنان به جای در پیش گرفتن راهی صادقانه و سعی در جبران خطاهای پیشین، گویی اراده و توانی برای بازگشت نداشته و با سرعتی تصاعدی در حال سقوط به دره خودساخته هستند. اینجاست که رسانههایشان نعل وارونه زده و اسلام را ریشه مصائب کنونی معرفی میکنند! برای نمونه «بیبیسی» در این زمینه مینویسد؛ «چه اتفاقى مىافتد که دین به عاملى کمککننده به وحشت، ترور و جنایت تبدیل مىشود و به زبان دیگر، چگونه مؤمن تروریست، از حیثی که مؤمن است، میتواند خود را از نظر اخلاقی به انجام چنین عملی قانع گرداند؟»
و یا این تحلیل توأم با خشم و سرخوردگی و راهکار ابلهانه «آلکساندر کوداشف» سردبیر دویچهوله که سال گذشته پس از حملات مرگبار پاریس منتشر شد؛ «روز ۱۳ نوامبر، روز احساس درماندگی و ناتوانی است؛ روزی که مانند کابوس فرانسویها و اروپاییها را راحت نخواهد گذاشت. روز احساس شکست و استیصال و روز خشمی بیهدف. این روز، در ضمن روزی هم هست که جوامع آزاد و لیبرال این قاره کهن با غرور باید بگویند؛ ما شیوه زندگی خود را تغییر نخواهیم داد. روز ۱۳ نوامبر، همچنین روزی است که در کمال خونسردی و با منطق باید دریافت؛ اگر کسی بخواهد با ریشههای آوارگی مبارزه کند، باید با اسد و «دولت اسلامی» بجنگد. اعلان جنگ «دولت اسلامی» چاره دیگری برای غرب ـ و نهتنها غرب ـ باقی نمیگذارد.»
اما در این میان اندیشمندان مستقل غرب به خوبی میدانند که مردمانشان تاوان چه چیز را میدهند. برای نمونه، «کارن آرمسترانگ» در کالبدشکافی این معضل مینویسد؛ «در حال حاضر بسیاری از متفکران سکولار دین را به عنوان «دیگری» ذاتاً جنگطلب، نامتساهل، غیرمنطقی، عقبمانده و خشونتآمیز در مقابل دولت لیبرال صلحطلب و انسانی در نظر میگیرند؛ این نگرش پژواک تأسفآور دیدگاه استعماری درباره بومیان است که از سر بیانصافی به آنها لقب «بدوی» داده شده است. همچنین این دیدگاه که بومیان افرادی هستند که غرق در اعتقادات مذهبی تاریک و عقبماندهشان هستند. شکست ما در درک سکولاریسممان و شناخت نقش مذهب پیامدهایی استثنایی دارد. هنگامی که سکولاریزاسیون با زور به اجرا درآمد، واکنشی بنیادگرایانه را برانگیخت و تاریخ نشان میدهد که جنبشهای بنیادگرایانهای که مورد حمله واقع شدهاند، همواره و حتی با شدت بیشتری رشد کردهاند. ثمره این خطا در تمام خاورمیانه آشکار شده است؛ هنگامی که با وحشت به مضحکه داعش مینگریم، میتوانیم خردمندانه اذعان کنیم که حداقل بخشی از این خشونت وحشیانه نتیجه سیاستهای تحقیرآمیز ما بوده است.» جریان غالب در رسانههای غربی در اختیار چنین تحلیلهایی نیست و صدای امثال ژیژک و آرمسترانگ در هیاهوی امپراتوری غرب به جایی نمیرسد و حتی میتوان گفت نقش سوپاپ اطمینان را برای اقلیت منتقد بازی میکند.
ماهیت و عملکرد رژیم صهیونیستی عاملی بسیار مهم و تأثیرگذار بر وضعی کنونی اروپاییهاست که تحلیل همه ابعاد نقش آن فرصتی مجزا و مفصّل میطلبد؛ رژیمی که از نظر نخستوزیرش مسلمانان «حیواناتی کثیف» هستند، اما همکاری و اتحاد خود با برخی پادشاهان عربی را آشکار کرده و آشکارا با گروههایی تروریستی، مانند النصره در سوریه همکاری میکند و…
با در نظر گرفتن تمام این ابعاد میتوان گفت اسلامستیزی در اروپا تئوریزه و آشکارتر و روند دخالت نادرست اروپا در غرب آسیا تشدید خواهد شد که نتیجه و برایند آن افزایش ناامنی خواهد بود. اروپا باید بفهمد آتش با نفت خاموش نمیشود. البته، اگر خوشبین باشیم و ریختن نفت بر آتش تروریسم را ناشی از دستپاچگی و در رفتن کار از دست، بدانیم!
چرا هیئت نظارت برجام ساکت است؟
چرا هیئت نظارت برجام ساکت است؟
بیش از یک سال از تصویب و شش ماه از اجرایی شدن برجام میگذرد، اما آثاری از اجرای تعهدات آمریکاییها مشاهده نمیشود.
عملکرد هیئت نظارت بر برجام با آنچه در نامه شرایط نُهگانه رهبر معظم انقلاب به رئیسجمهور برای اجرای برجام قید شده، تناسب ندارد. برگزاری تنها یک جلسه در سه ماهه نخست سال 95، آن هم در شرایطی که طرف مقابل، رسماًً و علناًً مشغول عهدشکنی و شانه خالی کردن از تعهدات مختصری است که در برجام برعهده گرفته، نشان میدهد که این هیئت، به بازنگری در ترکیب و عملکرد خود نیاز دارد. در مقابل اقدامات خصمانه آمریکا، تقریباًً هیچ عکسالعملی از سوی هیئت نظارت بر برجام صورت نگرفته است.
" الزامات مقابله با خوی اشرافیگری"
الزامات مقابله با خوی اشرافیگری
سیدمحمد مشکوهالممالک/ یکی از پرکاربردترین کلیدواژههای امام خامنهای (مدظلهالعالی)، مقابله با خوی اشرافیگری و رسیدگی به احوال محرومان و دوری از زخارف دنیاست؛ ایشان در این باره میفرمایند: «ملت ما قرنهای متمادی خوی اشرافیگری را، استبداد و دیکتاتوری را در حاکمان نابحقِ این کشور تجربه کرده و دوران جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند اینجور باشد. دوران جمهوری اسلامی یعنی دوران حاکمیت آن کسانی که از مردمند، با مردمند و منتخب مردمند، در کنار مردمند و رفتارشان شبیه رفتار مردم است. این، معنای مردمی است. مردمی است، یعنی باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت گذاشته بشود. اینها مردمی است.» در راستای تبیین بیانات امام خامنهای در موضوع مقابله با اشرافیگری، خبرنگار صبحصادق گفتوگویی را با سه تن از مدرسان حوزه و دانشگاه انجام داده است.
مسئولان جلوی اشرافیگری را بگیرند
حجتالاسلام مسعود عالی*
در روایات آمده است: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ»، به این معنا که تشابه مردم به مسئولانشان بیشتر از تشابه آنها به پدرانشان است. بنا بر این تعریف، مسئولان الگوهای اجتماعی مردم هستند؛ از این رو اگر مسئولان به سمت اشرافیگری متمایل شوند و به جای روحیه انقلابی که از شاخصههای مهم آن سادهزیستی و پاکدستی است، گرفتار اشرافیگری شوند، به تبع آنها مردم نیز مسیر تجملگرایی و مصرفگرایی را در پیش خواهند گرفت.
با توجه به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در نهجالبلاغه که خطاب به حاکمان جامعه اسلامی فرمودند، به مسئولیت همانند یک طعمه نگاه نکنید؛ باید سازوکاری متناسب جامعه و حکومت اسلامی طراحی کرد که در آن درآمدها و موقعیتها به امتیازاتی برای بهرهبرداری هنگفت مسئولان و اطرافیان آنها تبدیل نشود. به عبارتی، سازوکار جامعه باید به گونهای طراحی شود که از رانتخواریها و ویژهخواریها جلوگیری کند.
در واقع، از یک سو برنامه مدیریت باید بهگونهای تعریف شود که جلوی ویژهخواریها گرفته شود و از سوی دیگر مسئولان باید مراقب باشند و نگذارند که طبقهای به نام طبقه اشراف در جامعه به وجود آید.
بخشی از این مسئله به جامعه و جوانان برمیگردد. برای نمونه، باید مردم هر شهری با مردم مناطق دورافتاده و محروم شهر خود در ارتباط باشند و به هر شکلی که در توان دارند، به مردم شهر خود خدماترسانی کنند؛ این امر سبب میشود مردم؛ بهویژه جوانان با مناطق محروم آشنا شوند و اگر زمانی دستشان به جایی رسید و مسئولیتی در جامعه قبول کردند، با روحیه جهادی و خدماترسانی به مناطق محروم آشنایی داشته باشند.
در حقیقت، ضروری است توصیههای اخلاقی و موعظه در زمینه زهد، سادهزیستی و دوری از اشرافیگری در یک حکومت دینی، به سازوکار اجرایی تبدیل شود و برای آن برنامه مشخصی وجود داشته باشد؛ بنابراین توصیه به تنهایی کفایت نمیکند.
به اعتقاد من شایسته است جوانان، دانشجویان و استادان دانشگاهها که به فرموده رهبر معظم انقلاب، افسران جنگ نرم هستند، از نظر فکری برنامههایی متناسب با نظام اسلامی طراحی کرده و برای مبارزه با اشرافیگری راهکار ارائه کنند. اگر اشرافیگری در بین مردم به یک ضد ارزش تبدیل شود، به حتم این فرهنگسازی اثر خود را خواهد گذاشت؛ چرا که موعظه در افرادی که به موقعیت ویژه و ثروت آن چنانی رسیدهاند، دیگر اثری ندارد.
*مدرس دانشگاه و حوزه
مدیر انقلابی باید در سطح متوسط مردم زندگی کند
حجتالاسلام علی سرلک*
عقبه اصلی مدیریتی احزاب گوناگونی که در مقابله با تفکر اسلام ناب محمدی قرار گرفتهاند، مدرنیته است که نتیجه ان انسان مصرفگرا، خودمحور و بیخداست؛ اگر انسان خدا را از جایگاه خود پایین آورد و در جایگاه محور و قدرت حاکم بر خود نپذیرد، در سبک زندگی دنیویاش به اسراف، تجمل، تبرّج، خودنمایی و مصرفگرایی و در مناسبات اجتماعی به ظلم و جنگافروزی روی خواهد آورد و دچار سرگشتگیها و بحرانهای گوناگون میشود.
عملاً هدف اصلی و مرکزی دشمنی دشمنان با نظام جمهوری اسلامی ایران، این است که ملت ایران را اهل دنیا و تعلقات پست آن کنند. اساس کار هالیوود که در جهان فرهنگ تولید میکند، بر دو محور استوار است؛ ۱ـ اکشن و هیجان؛ ۲ـ تأکید بر مسائل جنسی و ترویج گرایش به شهوات و تمایلات غریزی.
به عبارتی، عقبه تئوریکی آنها بر پایه منحرف کردن نگاه انسانها از خدا بنا شده است که در این صورت انسان بالطبع در زیست فردی، خانوادگی و اجتماعی خود دچار اشرافیگری، تبرّج و تفاخر میشود و به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب دچار مستی اشرافیگری میشود؛ اما مدیر تراز انقلاب ویژگیهایی دارد که اولین ویژگی وی، این است که زندگیاش باید از زندگی متوسط افراد جامعه بالاتر نباشد. در واقع، مدیر انقلابی باید خود را با متوسط جامعه همتراز نگه دارد.
ویژگی دوم مدیر در تراز انقلاب این است که خود را مدیون و بدهکار مردم، به ویژه مستضعفان بداند؛ موضوع خدمت برای او جدی باشد و زندگی کاری خود را فرصتی برای بندگی خدا و خدمترسانی به خلق خدا بداند. ویژگی سوم مدیر در تراز انقلاب شجاعت اوست، مدیری که بترسد و با سر و صدای دشمن جا بزند و به وعده خداوند اعتماد نداشته باشد، به یقین چنین شخصی صلاحیت و لیاقت مدیریت را در نظام اسلامی ندارد.
چهارمین ویژگی مدیر در تراز انقلاب، ولایتمحور بودن اوست. در جامعه دینی تنها مدیری میتواند وظیفه خود را به درستی انجام دهد که مگر این که به اصل هماهنگی با افکار و دیدگاههای محور جامعه دینی، که همان ولی فقیه است، پایبند باشد.
پنجمین و آخرین ویژگی مدیر در تراز انقلاب این است که اهل بینش، بصیرت، مطالعه، عبادت، شبزندهداری و انس با قرآن است. کسی که در جامعه دینی مسئولیت دارد، نمیتواند ایمان و باور سرهمبندی داشته باشد و اهل عبادت نباشد.
* مدرس حوزه و دانشگاه
تأمین امنیت اولین ثمره فقرزدایی است
حجتالاسلام محمد کدخدارستم*
اشرافیگری موضوعی است که در مقابل بحث فقر مطرح میشود. در اینجا میتوان گفت: اگر فقر عموم مردم را در بربگیرد، مردم به راحتی با آن کنار میآیند؛ کما اینکه در دوران هشت سال دفاع مقدس و اوایل انقلاب هم این گونه بود. در آن زمان مردم با تمام نداشتههایشان کنار میآمدند؛ چرا که میدانستند همه مانند آنها هستند؛ اما وقتی مانور اشرافیگری پیش آمد و عدهای برای خود ویژهخواری قائل شدند، طبیعتاً تحمل فقر برای مردم، به ویژه نسل جوان بسیار مشکل میشود. به تعبیر عامیانه «اگر دنیا بد است، چرا برای ما بد است و برای عدهای بد نیست.»
گفتنی است، ثمره محرومیت از دست دادن امنیت است، برای نمونه مرزهای کشور زمانی ناامن میشود که بتوان آن مرز را با یک پیت 20 لیتری بنزین خریداری کرد. به راستی، چه دلیلی سبب میشود که فردی به ازای یک پیت 20 لیتری بنزین، مرز را رها کند جز این که فقیر است؟ یا چه دلیلی جز فقر سبب میشود مرزنشینان اجازه دهند دشمن به راحتی به داخل کشور تردد کند؟ در حقیقت بخشی از محرومیتزدایی به امنیت کشور برمیگردد؛ چرا که محرومیتزدایی امینت کشور را افزایش میدهد.
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند، معنای فقر احتیاج است و احتیاج سه نوع دارد؛ اولین نوع، احتیاجی است که انسان خود را فقط محتاج خدا بداند. دومین نوع، احتیاجی است که انسان خود را محتاج خدا و خلق خدا بداند و سومین نوع، احتیاجی است که انسان خود را محتاج خلق بداند؛ سپس فرمودند، احتیاجی که انسان خود را فقط محتاج خدا میداند، آن احتیاج فخر من است؛ اما احتیاجی که انسان خود را محتاج خلق میداند، همان احتیاجی است که نزدیک است انسان را به کفر بکشاند و آن کسی که خود را گاهی محتاج به خدا میداند و گاهی محتاج به خلق خدا، همان کسی است که در دنیا و آخرت چهرهاش سیاه است.
اولین نتیجه فقرزدایی تأمین امنیت داخلی است و زمانی که امنیت داخلی کشور تأمین شود، به تبع آن امنیت خارجی هم تأمین و تقویت میشود. افزونبر این، فقرزدایی سبب تحکیم پیوند مردم با نظام اسلامی میشود. در جهان مردم زمانی علیه یک نظام قیام میکنند که آن نظام خواستههای مردم را برآورده نمیکند. بنابراین، وقتی شاکلهای به نام نظام جمهوری اسلامی به وجود آمد، مردم انتظار دارند که در این نظام خواستههای آنها تا حدودی برآورده شود؛ از این رو فقرزدایی پیوند میان مردم و نظام را مستحکمتر میکند.
* مشاور فرهنگی سازمان صدا و سیما
"افشای جزئیات حربههاى سایبری انگلیس در حمایت از فتنهگران 88"
افشای جزئیات حربههاى سایبری انگلیس در حمایت از فتنهگران 88
اطلاعات اسنادی که «ادوارد اسنودن» بهتازگی منتشر کرده، نشان مىدهد که سرویس اطلاعات انگلستان در سال ١٣٨٨ از حربههاى اینترنتى براى تشدید ناآرامى در ایران استفاده کرده است.
بر اساس این اسناد، اداره ارتباطات دولتى بریتانیا که وظیفه جاسوسى اینترنتى را برعهده دارد و خواهرخوانده آژانس امنیت ملى آمریکا به شمار مىآید، گروه ویژهاى براى تمرکز بر ایران ایجاد کرده بوده است.
بنا بر اسناد افشا شده، این پروژه با یگان ویژه این نهاد جاسوسی اطلاعاتی انگلستان موسوم به گروه اطلاعات تحقیقات تهدید مشترک در ارتباط بوده و مأموریت اصلی آن استفاده از «حقههای کثیف» برای نابود کردن، کاهش اعتبار و ایجاد اخلال در کشورهای هدف از طریق «اعتبارزدایی» آنها بوده است.
سرویس کوتاهسازی آدرس پایگاه اینترنتی با نام مستعار «DeadPool» در حقیقت یکی از ابزارهای «هانیپات» مورد استفاده یگان ویژه این سرویس اطلاعاتی انگلیس برای اثرگذاری در ایران و برخی کشورهای خاورمیانه [غرب آسیا و شمال آفریقا] به شمار میآید.
اسناد فاششده اسنودن نشان میدهد، این یگان ویژه جاسوسی، یک گروه عملیاتی برای اهداف بینالمللی دارد که یک زیرگروه برای کشور ایران تشکیل داده بود. در بخشی از این اسناد آمده است: «گروه متمرکز بر ایران در حال حاضر با هدف اثرگذاری بر برنامه هستهای ایران، از طریق اعتبارزدایی رهبری ایران و برنامه هستهای این کشور، ممانعت یا ایجاد اخلال در دسترسى ایران به اقلام مورد استفاده در برنامه هستهاى، انجام عملیات جاسوسى و جمعآوری اطلاعات و مقابله با سانسور فعالیت میکند.»
در ادامه این سند، جزئیاتی درباره روشهای بهکارگرفته شده یگان ویژه سرویس اطلاعات انگلستان، آورده شده است که عبارتند از:
۱ـ ایجاد شخصیتهای جعلی در شبکههای اجتماعی و بارگذاری ویدئوهای یوتیوب؛ ۲ـ ایجاد گروههای فیسبوکی برای ارائه دستور کار یا اطلاعات خاص؛ ۳ـ ایجاد حسابهای کاربری شبکههای اجتماعی که بهشدت از کوتاهکننده نشانی اینترنتی استفاده میکردند؛ ۴ـ فراهم کردن دسترسی برخط به مطالب و اطلاعات وبگاههای مسدود شده و دسترسی به گزارشهای خبری بینالمللی؛ ۵ـ ارجاع رسانههای بزرگ به حسابهای توئیتری؛ ۶ـ استفاده برخط از نیروی انسانی برای جمعآوری اطلاعات (شبیه پروژه خبرنگار-شهروند)؛ ۷ـ درآوردن ادای یک شخص واقعی برای اعتبارزدایی، ترویج بیاعتمادی، دلزده و دلسرد کردن، فریب دادن، بازداشتن و به تأخیر انداختن یا ایجاد اخلال.
حجتالاسلام سیدعلی خمینی :دشمنان به دنبال جدا کردن بیت امام(ره) از رهبر معظم انقلاب هستند
حجتالاسلام سیدعلی خمینی گفت: «برخلاف نظر دشمنان نظام، ایرانی محکمتر از ایران اسلامی به رهبری سیدعلی خامنهای نداشتیم.»
فرزند یادگار امام در مراسم سالگرد ارتحال آیتالله صالحی مازندرانی در قائمشهر افزود: «دشمنان ما نشستهاند که بین خانواده امام(ره) و رهبر معظم انقلاب فاصله بیندازند. خبر دارم کسانی خارج از کشور برنامهریزی کردهاند و با اغراض سیاسی نیتشان این است ایشان را از رهبری جدا کنند، اما بدانند که خانواده امام(ره) پشتیبان رهبری است و این لطفی که رهبری به ما دارد، به هیچ کسی ندارد. جدایی بین مقام معظم رهبری و بیت امام(ره) فقط به نفع آمریکا و منافقان است و مطمئن باشید هیچگاه از فرزندان خمینی(ره) یک کلام هم در تضعیف خامنهای نخواهید شنید.»
سیدعلی خمینی در ادامه گفت: وقتی خدا این توفیق را به من داد که نوه امام(ره) شدم و پدر شهیدی بهواسطه این مقام مرا در آغوش خود میگیرد، این، هم برایم شیرین است و هم برایم مسئولیت میآورد و باید قدم به قدمم را مراعات کرده و از منیّت حرف نزنم و پایم را کج نگذارم؛ چراکه اگر خدای ناکرده تخطی کنم، آن دنیا امام راحل یقهام را میگیرد.»